اشعار رودکی
آثار و اشعار شاعران بر اساس سبک شعری ، متن ادبی و دل نوشته هاي خودم و ...

 شعري براي استقبال بهار

 

آمد بهار خرم با رنگ و بوی طیب

با صد هزار زینت و آرایش عجیب

 

لاله میان کشت ، درخشد همی ز دور

چون پنجه عروس به حنا شده خضیب

 

بلیل همی بخواند اندر شاخسار بید

سار از درخت سرو ، مر او را شده مجیب

 

****************************

مردي نبود فتاده را پاي زدن

گر بر سر نفس خود امیری، مردی
بر کور و کر، ار نکته گیری، مردی

مردی نبود فتاده را پای زدن
گر دست فتاده ای بگیری، مردی

***

نامت شنوم، دل ز فرح زنده شود
حال من از اقبال تو فرخنده شود

وز غیر تو هر جا سخن آید به میان
خاطر به زار غم پراگنده شود

***

بر عشق توام، نه صبر پیداست، نه دل
بی روی توام، نه عقل بر جاست، نه دل

این غم، که مراست کوه قافست، نه غم
این دل، که تراست، سنگ خاراست، نه دل

***

با آن که دلم از غم هجرت خونست
شادی به غم توام ز غم افزونست

اندیشه کنم هر شب و گویم: یا رب
هجرانش چنینست، وصالش چونست؟

***

یکدمک با خود آ، ببین چه کسی
از که دوری و با که هم نفسی

جور کم، به ز لطف کم باشد
که نمک بر جراحتم پاشد

جور کم، بوی لطف آید از از او
لطف کم، محض جور زاید از او

لطف دلدار اینقدر باید
که رقیبی از او به رشک آید

***

بی روی تو خورشید جهان‌سوز مباد
هم بی‌تو چراغ عالم افروز مباد

با وصل تو کس چو من بد آموز مباد
روزی که ترا نبینم آن روز مباد

***

جایی که گذرگاه دل محزونست
آن جا دو هزار نیزه بالا خونست

لیلی صفتان ز حال ما بی خبرند
مجنون داند که حال مجنون چونست؟

 

****************************

دو بيتي دلنشين

با آنکه دلم از غم عشقت خون است

شادی به غم توام ز غم افزونست

 

اندیشه کنم هر شب و گویم : یا رب

هجرانش چونین است ، وصالش چون است ؟

 

****************************




تاريخ : چهار شنبه 15 مرداد 1393برچسب:, | 11:13 | نويسنده : زهره |